دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 425
نمايش فراداده
غزليات
-
دلبرى و بي دلى اسرار ماست
نوبت كهنه فروشان درگذشت
نوبهارى كو جهان را نو كند
عقل اگر سلطان اين اقليم شد
آنك افلاطون و جالينوس ماست
گاو و ماهى رى قربان ماست
هر چه اول زهر بد ترياق شد
دعوى شيرى كند هر شيرگير
ترك خويش و ترك خويشان مي كنيم
خودپرستى نامبارك حالتي ست
هر غزل كان بي من آيد خوش بود شمس تبريزى به نور ذوالجلال
شمس تبريزى به نور ذوالجلال
-
كار كار ماست چون او يار ماست
نوفروشانيم و اين بازار ماست
جان گلزارست اما زار ماست
همچو دزد آويخته بر دار ماست
پرفنا و علت و بيمار ماست
شير گردونى به زير بار ماست
هر چه آن غم بد كنون غمخوار ماست
شيرگير و شير او كفتار ماست
هر چه خويش ما كنون اغيار ماست
كاندر او ايمان ما انكار ماست
كاين نوا بي فر ز چنگ و تار ماست در دو عالم مايه اقرار ماست
در دو عالم مايه اقرار ماست