دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 643
نمايش فراداده
غزليات
-
در خانه نشسته بت عيار كى دارد
بى زحمت ديده رخ خورشيد كه بيند
گفتى به خرابات دگر كار ندارم
زندان صبوحى همه مخمور خمارند
ما طوطى غيبيم شكرخواره و عاشق
يك غمزه ديدار به از دامن دينار
جان ها چو از آن شير ره صيد بديدند
چون عين عيانست ز اقرار كى لافد
اى در رخ تو زلزله روز قيامت
با غمزه غمازه آن يار وفادار
گفتى كه ز احوال عزيزان خبرى ده
اى مطرب خوش لهجه شيرين دم عارف
بازار بتان از تو خرابست و كسادست
امروز ز سوداى تو كس را سر سر نيست شمس الحق تبريز چو نقد آمد و پيدا
شمس الحق تبريز چو نقد آمد و پيدا
-
معشوق قمرروى شكربار كى دارد
بى پرده عيان طاقت ديدار كى دارد
خود كار تو دارى و دگر كار كى دارد
اى زهره كليد در خمار كى دارد
آن كان شكرهاى به قنطار كى دارد
ديدار چو باشد غم دينار كى دارد
اكنون چو سگان ميل به مردار كى دارد
اقرار چو كاسد شود انكار كى دارد
در جنت حسن تو غم نار كى دارد
انديشه اين عالم غدار كى دارد
با مخبر خوبت سر اخبار كى دارد
يارى ده و برگو كه چنين يار كى دارد
بازار چه باشد دل بازار كى دارد
دستار كى دارد سر دستار كى دارد از پار كى گويد غم پيرار كى دارد
از پار كى گويد غم پيرار كى دارد