دیوان شمس
مولانا جلال الدین محمد بلخی
نسخه متنی -صفحه : 3704/ 662
نمايش فراداده
غزليات
-
بيا اى زيرك و بر گول مي خند
چو در سلطان بي علت رسيدى
اگر بر نفس نحسى ديو شد چير
چو مرده مرده اى را كرد معزول
مال محتلم پندار عزلش
يكى در خواب حاصل كرد ملكى
سالى گفت كورى پيش كرى
وگر گويد فروشستم فلان را چو نقدت دست داد از نقل بس كن
چو نقدت دست داد از نقل بس كن
-
بيا اى راه دان بر غول مي خند
هلا بر علت و معلول مي خند
برو بر خاذل و مخذول مي خند
تو خوش بر عازل و معزول مي خند
تو هم بر فاعل و مفعول مي خند
برو بر حاصل و محصول مي خند
دلا بر سائل و مسول مي خند
هلا بر غاسل و مغسول مي خند خمش بر ناقل و منقول مي خند
خمش بر ناقل و منقول مي خند