ولى تقدير آن بود كه امام رضا پيش از مرگ مأمون به شهادت رسد.
به هر حال امام صادق در سالهايى كه پس از پدرش امامت مسلمين راعهده دار شد، فضايى صالح و آماده براى انقلاب خلق كرد.
از اين روطبيعى بود كه دستگاه حاكم اجازه ندهد كه آن حضرت به آرامى نقشه خودرا عملى سازد وراهى را كه مى خواهد طى كند.
اگر چه وى هيچ گاه مستقيماً با دستگاه حكومت به معارضه بر نمى خواست، زيرا قطع روابطامام با عبّاسيان هشدارى بد براى آنان و برانگيزنده خشم سرشار و زوروقهر شديد آنان بر وى بود.
يك بار منصور از امام صادق خواست تا همچون ائمه جور، با او هم ركاب شود.
وى به امام پيغام داد: چرا همچون ديگر مردمان دور و بر مارا نمى گيرى؟ امام صادق به او پاسخ داد: "ما چيزى نداريم كه به خاطر آن از تو بترسيم و چيزى نزد تو نيست كه ما را تمنّاى آن باشد و تو نه در نعمتى هستى كه تو را به خاطر آن تهنيت گوييم و نه در مصيبتى كه به خاطر آن تو را تسليّت دهيم.
پس مانزد تو به چه كار آييم؟".
منصور به امام نوشت: با ما همراه شو تا نصيحتمان گويى.
حضرت به او پاسخ داد: "هر كه دنيا را خواهد تو را نصيحت نمى گويد و هر كه آخرت راخواهد با تو مصاحبت نمى جويد".
منصور با خواندن اين پاسخ گفت: به خدا سوگند او تفاوت منازل دنياخواهان و آخرت جويان را در نزد من بخوبى آشكار ساخت.
اكنون كه از توضيح خطوط گسترده سياست امام صادق در بر خورد باحكومتهاى هم عصرش فراغت يافتم، شايسته مى بينم كه برخى از سختيهاوفشارهايى كه از ناحيه دستگاه حاكمه بر حضرت يا بر برخى از يارانش،آن هم تنها به جرم حقّ خواهى و حقّ گويى آنان، وارد شد اشاره كنم.
- سفاح، امام صادق را از مدينه به حيره انتقال داد تا در آنجا بتواند اورا به قتل برساند، امّا خداوند امام را از شر او آسوده ساخت.
- پس از سفاح، زمان منصور فرا رسيد.
او دوازده سال به آزار و اذيت امام عليه السلام پرداخت و او را هفت بار به مدينه و ربذه و كوفه و بغداد انتقال داد، امّا هر بار منصور او را مى طلبيد و براى دلجويى حضرت به ايراد عذرو بهانه مى پرداخت و با خوارى مى رفت و امام صادق نيز به خوبى وخوشى باز مى گشت.
در اينجا بى مناسبت نيست كه براى آگاهى خوانندگان گرامى جزئيات برخى از اين احضارها را كه در اوايل و اواخر خلافت منصور انجام پذيرفته باز گو كنيم تا بخوبى شدّت اختلاف و كيفيّت آن، ميان منصوروامام صادق روشن شود: 1 - سيد بن طاووس به نقل از ربيع، دربان منصور، آورده است كه گفت: چون منصور حج گزارد، احتمالاً در سال 140 يا 144 هجرى، وبه مدينه رسيد، شبى را بيدار ماند.
آنگاه مرا طلبيد و گفت: اى ربيع همين الآن به سرعت و از كوتاه ترين راه برو و اگر مى توانى تنها بروى، اين كاررا كن تا نزد ابو عبداللَّه جعفر بن محمّد برسى.
به او بگو كه پسر عمويت به تو سلام مى رساند واز تو مى خواهد كه همين حالا به سويش آيى.
پس اگراو ]امام صادق عليه السلام [اجازه داد كه با تو بيايد، رخ بر زمين نه و اگر باآوردن عذر و بهانه از آمدن خود دارى ورزيد در اين باره اختيار را به خود او واگذار، و اگر تو را فرمود كه در آمدن به نزد او تأنى جويى آسان بگير و كار را سخت مكن و قبول عفو كن و در گفتار وكردار تندى وخشونت به خرج مده.
ربيع گويد: من بر در سراى امام آمدم و آن حضرت را در خلوت خانه اش يافتم و بدون اذن ورود، درون خانه شدم.
او را ديدم كه گونه هايش را - به حال سجده - بر خاك گذارده.
وكف دست خود را به سوى آسمان برده، در حالى كه آثار خاك بر چهره و دستان او نمايان بود.
شايسته نديدم كه لب به سخن بگشايم تا آنكه او از نماز و دعا فراغت يافت وچهره اش را برگرداند.
گفتم: سلام بر تو اى ابو عبداللَّه.
فرمود:سلام بر تو برادرم.
چرا اينجا آمدى؟ عرض كردم: پسر عمويت به تو سلام رساند و چنين و چنان گفت.
اوبا شنيدن سخنان منصور فرمود: واى بر تو اى ربيع! )أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلاَيَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ(9)).
"آيا هنگام آن فرا نرسيد كه مؤمنان دلهاشان به ياد خدا و آنچه از حقّ فروفرستاده، خاشع گردد و همچون كسانى كه پيش از اين كتاب داده شدندنباشند.
پس مدّت بر آنان دراز شد و دلهايشان سخت گرديد.
" )أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ * أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحىً وَهُمْ يَلْعَبُونَ * أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ(10)).
"پس آيا مردم شهرها از آن ايمنند كه شبانگاه كه در خوابند عذاب ما آنها رافراگيرد؟ وآيا مردم شهرها از آن ايمنند كه روز در حالى كه به بازى مشغولندعذاب ما آنها را در بر گيرد؟ پس آيا از مكر خدا ايمن شدند؟! پس جز گروه زيانكاران از مكر خدا احساس امنيّت نمى كنند.