غزلیات
مصلح الدین سعدی شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 670/ 362
نمايش فراداده
-
ماه چنين كس نديد خوش سخن و كش خرام
سرو درآيد ز پاى گر تو بجنبى ز جاى
تا دل از آن تو شد ديده فرودوختم
گوش دلم بر درست تا چه بيايد خبر
دعوت بى شمع را هيچ نباشد فروغ
در همه عمرم شبى بي خبر از در درآى
بار غمت مي كشم وز همه عالم خوشم
راى خداوند راست حاكم و فرمانرواست
اى كه ملامت كنى عارف ديوانه را
گو به سلام من آى با همه تندى و جور سعدى اگر طالبى راه رو و رنج بر
سعدى اگر طالبى راه رو و رنج بر
-
ماه مبارك طلوع سرو قيامت قيام
ماه بيفتد به زير گر تو برآيى به بام
هر چه پسند شماست بر همه عالم حرام
چشم اميدم به راه تا كه بيارد پيام
مجلس بى دوست را هيچ نباشد نظام
تا شب درويش را صبح برآيد به شام
گر نكند التفات يا نكند احترام
گر بكشد بنده ايم ور بنوازد غلام
شاهد ما حاضرست گر تو ندانى كدام
وز من بي دل ستان جان به جواب سلام يا برسد جان به حلق يا برسد دل به كام
يا برسد جان به حلق يا برسد دل به كام