غزلیات

مصلح الدین سعدی شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 670/ 97
نمايش فراداده

  • ز هر چه هست گزيرست و ناگزير از دوست به بندگى و صغيرى گرت قبول كند به جاى دوست گرت هر چه در جهان بخشند جهان و هر چه در او هست با نعيم بهشت نه گر قبول كنندت سپاس دارى و بس مرا كه ديده به ديدار دوست بركردم و گر چنان كه مصور شود گزير از عشق به هر طريق كه باشد اسير دشمن را كه در ضمير من آيد ز هر كه در عالم تو خود نظير ندارى و گر بود به مل رضاى دوست نگه دار و صبر كن سعدى رضاى دوست نگه دار و صبر كن سعدى
  • به قول هر كه جهان مهر برمگير از دوست سپاس دار كه فضلى بود كبير از دوست رضا مده كه متاعى بود حقير از دوست نه نعمتيست كه بازآورد فقير از دوست كه گر هلاك شوى منتى پذير از دوست حلال نيست كه بر هم نهم به تير از دوست كجا روم كه نمي باشدم گزير از دوست توان خريد و نشايد خريد اسير از دوست كه من هنوز نپرداختم ضمير از دوست من آن نيم كه بدل گيرم و نظير از دوست كه دوستى نبود ناله و نفير از دوست كه دوستى نبود ناله و نفير از دوست