صبحى مباركست نظر بر جمال دوست بختم نخفته بود كه از خواب بامداد از دل برون شو اى غم دنيا و آخرت خواهم كه بيخ صحبت اغيار بركنم تشريف داد و رفت ندانم ز بيخودى هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست سعدى حجاب نيست تو آيينه پاك دار
سعدى حجاب نيست تو آيينه پاك دار
بر خوردن از درخت اميد وصال دوست برخاستم به طالع فرخنده فال دوست يا خانه جاى رخت بود يا مجال دوست در باغ دل رها نكنم جز نهال دوست كاين دوست بود در نظرم يا خيال دوست مقبل كسى كه محو شود در كمال دوست زنگارخورده چون بنمايد جمال دوست
زنگارخورده چون بنمايد جمال دوست