اى باغ حسن چون تو نهالى نيافته تابنده تر ز روى تو ماهى نديده چرخ بر دور عارض تو نظر كرده آفتاب چرخ مشعبد از رخ تو دلفريبتر خود را به زير چنگل شاهين عشق تو تا كى ز درد عشق تو نالد روان من افتاده در زبان خلايق حدي من زايل شود هر آن چه به كلى كمال يافت گلبرگ عيش من به چه اميد بشكفد سعدى هزار جامه به روزى قبا كند
سعدى هزار جامه به روزى قبا كند
رخساره زمين چو تو خالى نيافته خوشتر ز ابروى تو هلالى نيافته خود را لطافتى و جمالى نيافته در زير هفت پرده خيالى نيافته عنقاى صبر من پر و بالى نيافته روزى به لطف از تو مالى نيافته با تو به يك حدي مجالى نيافته عمرم زوال يافت كمالى نيافته از بوستان وصل شمالى نيافته يك مهربانى از تو به سالى نيافته
يك مهربانى از تو به سالى نيافته