يار بايد كه هر چه يار كند زينهار از كسى كه در غم دوست بار ياران بكش كه دامن گل خانه عشق در خراباتست شهربند هواى نفس مباش هر شبى يار شاهدى بودن قاضى شهر عاشقان بايد سر سعدى سراى سلطانست
سر سعدى سراى سلطانست
بر مراد خود اختيار كند پيش بيگانه زينهار كند آن برد كاحتمال خار كند نيك نامى در او چه كار كند سگ شهر استخوان شكار كند روز هشياريت خمار كند كه به يك شاهد اختصار كند نادر آن جا كسى گذار كند
نادر آن جا كسى گذار كند