به كوى لاله رخان هر كه عشقباز آيد كبوترى كه دگر آشيان نخواهد ديد ندانم ابروى شوخت چگونه محرابيست بزرگوار مقامى و نيكبخت كسى ترش نباشم اگر صد جواب تلخ دهى بيا و گونه زردم ببين و نقش بخوان خروشم از تف سينست و ناله از سر درد به جاى خاك قدم بر دو چشم سعدى نه
به جاى خاك قدم بر دو چشم سعدى نه
اميد نيست كه ديگر به عقل بازآيد قضا همي بردش تا به چنگ باز آيد كه گر ببيند زنديق در نماز آيد كه هر دم از در او چون تويى فراز آيد كه از دهان تو شيرين و دلنواز آيد كه گر حدي كنم قصه اى دراز آيد نه چون دگر سخنان كز سر مجاز آيد كه هر كه چون تو گرامى بود به ناز آيد
كه هر كه چون تو گرامى بود به ناز آيد