غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

مصلح الدین سعدی شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





  • اينان مگر ز رحمت محض آفريده اند
    لطف آيتيست در حق اينان و كبر و ناز
    آيد هنوزشان ز لب لعل بوى شير
    پندارم آهوان تتارند مشك ريز
    رضوان مگر سراچه فردوس برگشاد
    آب حيات در لب اينان به ظن من
    دست گدا به سيب زنخدان اين گروه
    گل برچنند روز به روز از درخت گل
    عذرست هندوى بت سنگين پرست را
    اين لطف بين كه با گل آدم سرشته اند
    آن نقطه هاى خال چه شاهد نشانده اند
    بر استواى قامتشان گويى ابروان
    با قامت بلند صنوبرخرامشان
    سحرست چشم و زلف و بناگوششان دريغ
    ز ايشان توان به خون جگر يافتن مراد
    دامن كشان حسن دلاويز را چه غم
    در باغ حسن خوشتر از اينان درخت نيست
    با چابكان دلبر و شوخان دلفريب
    هرگز جماعتى كه شنيدند سر عشق زنهار اگر به دانه خالى نظر كنى
    زنهار اگر به دانه خالى نظر كنى



  • كرام جان و انس دل و نور ديده اند
    پيراهنى كه بر قد ايشان بريده اند
    شيرين لبان نه شير كه شكر مزيده اند
    ليكن به زير سايه طوبى چريده اند
    كاين حوريان به ساحت دنيا خزيده اند
    كز لوله هاى چشمه كور مكيده اند
    نادر رسد كه ميوه اول رسيده اند
    زين گلبنان هنوز مگر گل نچيده اند
    بيچارگان مگر بت سيمين نديده اند
    وين روح بين كه در تن آدم دميده اند
    وين خط هاى سبز چه موزون كشيده اند
    بالاى سرو راست هلالى خميده اند
    سرو بلند و كاج به شوخى چميده اند
    كاين ممنان به سحر چنين بگرويده اند
    كز كودكى به خون جگر پروريده اند
    كشفتگان عشق گريبان دريده اند
    مرغان دل بدين هوس از بر پريده اند
    بسيار درفتاده و اندك رهيده اند
    نشنيده ام كه باز نصيحت شنيده اند ساكن كه دام زلف بر آن گستريده اند
    ساكن كه دام زلف بر آن گستريده اند


/ 670