روى بپوش اى قمر خانگى بلعجبي هاى خيالت ببست با تو بباشم به كدام آبروى با تو برآميختنم آرزوست پرده برانداز شبى شمع وار يا ببرد خانه سعدى خيال
يا ببرد خانه سعدى خيال
تا نكشد عقل به ديوانگى چشم خردمندى و فرزانگى يا بگريزم به چه مردانگى وز همه كس وحشت و بيگانگى تا همه سوزيم به پروانگى يا ببرد دوست به همخانگى
يا ببرد دوست به همخانگى