آه اگر دست دل من به تمنا نرسد غم هجران به سويتتر از اين قسمت كن سروبالاى منا گر به چمن برگذرى چون تويى را چو منى در نظر آيد هيهات ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظرى بر سر خوان لبت دست چو من درويشى ابر چشمانم اگر قطره چنين خواهد ريخت هجر بپسندم اگر وصل ميسر نشود سعديا كنگره وصل بلندست و هر آنك
سعديا كنگره وصل بلندست و هر آنك
يا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد كاين همه درد به جان من تنها نرسد سرو بالاى تو را سرو به بالا نرسد كه قيامت رسد اين رشته به هم يا نرسد ذره تا مهر نبيند به ريا نرسد به گدايى رسد آخر چو به يغما نرسد بوالعجب دارم اگر سيل به دريا نرسد خار بردارم اگر دست به خرما نرسد پاى بر سر ننهد دست وى آن جا نرسد
پاى بر سر ننهد دست وى آن جا نرسد