گر صبر دل از تو هست و گر نيست اى خواجه به كوى دلستانان دانند جهانيان كه در عشق گويند به جانبى دگر رو گرد همه بوستان بگشتيم من درخور تو چه تحفه آرم دانى كه خبر ز عشق دارد سعدى چو اميد وصل باقيست پروانه ز عشق بر خطر بود
پروانه ز عشق بر خطر بود
هم صبر كه چاره دگر نيست زنهار مرو كه ره به در نيست انديشه عقل معتبر نيست وز جانب او عزيزتر نيست بر هيچ درخت از اين مر نيست جانست و بهاى يك نظر نيست آن كز همه عالمش خبر نيست انديشه جان و بيم سر نيست اكنون كه بسوختش خطر نيست
اكنون كه بسوختش خطر نيست