يا رب آن رويست يا برگ سمن بر سمن كس ديد جعد مشكبار عقل چون پروانه گرديد و نيافت سخت مشتاقيم پيمانى بكن وه كدامت زين همه شيرينترست گر سر ما خواهى اينك جان و سر گر نوازى ور كشى فرمان تو راست صعقه مي خواهى حجابى درگذار من كيم كان جا كه كوى عشق توست اى ز وصلت خانه ها دارالشفا وقت آن آمد كه خاك مرده را پاره گرداند زليخاى صبا نطفه شبنم در ارحام زمين فيح ريحانست يا بوى بهشت برگذر تا خيره گردد سروبن بارگاه زاهدان درهم نورد شاهدان چستند ساقى گو بيار سغبه خلقم چو صوفى در كنش تربيت را حله گو در ما مپوش چرخ با صد چشم چون روى تو ديد
چرخ با صد چشم چون روى تو ديد
يا رب آن قدست يا سرو چمن در چمن كس ديد سرو سيمتن چون تو شمعى در هزاران انجمن سخت مجروحيم پيكانى بكن خنده يا رفتار يا لب يا سخن ور سر ما دارى اينك مال و تن بنده ايم اينك سر و تيغ و كفن فتنه مي جويى نقابى برفكن در نمي گنجد حدي ما و من وى ز هجرت بيت ها بيت الحزن باد ريزد آب حيوان در دهن صبحدم بر يوسف گل پيرهن شاهد گل گشت و طفل ياسمن خاك شيرازست يا باد ختن درنگر تا تيره گردد نسترن كارگاه صوفيان درهم شكن عاشقان مستند مطرب گو بزن شهره شهرم چو غازى بر رسن عافيت را پرده گو بر ما متن صد زبان مي خواست تا گويد حسن
صد زبان مي خواست تا گويد حسن