اى پسر دلربا وى قمر دلپذير تا تو مصور شدى در دل يكتاى من عيب كنندم كه چند در پى خوبان روى بسته زنجير زلف زود نيابد خلاص چون تو بتى بگذرد سروقد سيم ساق گر نبرم ناز دوست كيست كه مانند اوست قامت زيباى سرو كاين همه وصفش كنند هر كه طلبكار توست روى نتابد ز تيغ بوسه دهم بنده وار بر قدمت ور سرم سعدى اگر خون و مال صرف شود در وصال گر تو ز ما فارغى زو همه كس بى نياز
گر تو ز ما فارغى زو همه كس بى نياز
از همه باشد گريز وز تو نباشد گزير جاى تصور نماند ديگرم اندر ضمير چون نرود بنده وار هر كه برندش اسير دير برآيد به جهد هر كه فروشد به قير هر كه در او ننگرد مرده بود يا ضرير كبر كند بى خلاف هر كه بود بي نظير هست به صورت بلند ليك به معنى قصير وان كه هوادار توست بازنگردد به تير در سر اين مي رود بى سر و پايى مگير آنت مقامى بزرگ اينت بهايى حقير ما به تو مستظهريم وز همه عالم فقير
ما به تو مستظهريم وز همه عالم فقير