اخترانى كه به شب در نظر ما آيند همچنين پيش وجودت همه خوبان عدمند مردم از قاتل عمدا بگريزند به جان تا ملامت نكنى طايفه رندان را يعلم الله كه گر آيى به تماشا روزى دلق و سجاده ناموس به ميخانه فرست از سر صوفى سالوس دوتايى بركش مي ندانم خطر دوزخ و سوداى بهشت آه سعدى جگر گوشه نشينان خون كرد
آه سعدى جگر گوشه نشينان خون كرد
پيش خورشيد محالست كه پيدا آيند گر چه در چشم خلايق همه زيبا آيند پاكبازان بر شمشير تو عمدا آيند كه جمال تو ببينند و به غوغا آيند مردمان از در و بامت به تماشا آيند تا مريدان تو در رقص و تمنا آيند كاندر اين ره ادب آنست كه يكتا آيند هر كجا خيمه زنى اهل دل آن جا آيند خرم آن روز كه از خانه به صحرا آيند
خرم آن روز كه از خانه به صحرا آيند