اى خسته دلم در خم چوگان تو گويى اى تير غم عشق تو هر جا كه رسيده هم طرفه ندارم اگرم بازنوازى سعدى غمش از دست مده گر ندهد دست
سعدى غمش از دست مده گر ندهد دست
بى فايده ام پيش تو چون بيهده گويى افتاده به زخمش چو كمان پشت دوتويى زيرا كه عجب نيست نكويى ز نكويى كى دست دهد در همه آفاق چنويى
كى دست دهد در همه آفاق چنويى