تفاوتى نكند قدر پادشايى را به جان دوست كه دشمن بدين رضا ندهد مگر حلال نباشد كه بندگان ملوك و گر تو جور كنى راى ما دگر نشود همه سلامت نفس آرزو كند مردم حدي عشق نداند كسى كه در همه عمر خيال در همه عالم برفت و بازآمد سرى به صحبت بيچارگان فرود آور قباى خوشتر از اين در بدن تواند بود اگر تو روى نپوشى بدين لطافت و حسن منه به جان تو بار فراق بر دل ريش دگر به دست نيايد چو من وفادارىدعاى سعدى اگر بشنوى زيان نكنى دعاى سعدى اگر بشنوى زيان نكنى
كه التفات كند كمترين گدايى را كه در به روى ببندند آشنايى را ز خيل خانه برانند بي نوايى را هزار شكر بگوييم هر جفايى را خلاف من كه به جان مي خرم بلايى را به سر نكوفته باشد در سرايى را كه از حضور تو خوشتر نديد جايى را همين قدر كه ببوسند خاك پايى را بدن نيفتد از اين خوبتر قبايى را دگر نبينى در پارس پارسايى را كه پشه اى نبرد سنگ آسيايى را كه ترك مي ندهم عهد بي وفايى راكه يحتمل كه اجابت بود دعايى را كه يحتمل كه اجابت بود دعايى را