دل برگرفتى از برم اى دوست دست گير شرطست دستگيرى درمندگان و من پاياب نيست بحر غمت را و من غريق سر مي نهم كه پاى برآرم ز دام عشق دل جان همي سپارد و فرياد مي كند راضى شدم به يك نظر اكنون كه وصل نيست از دامن تو دست ندارم كه دست نيست سعدى نه بارها به تو برداشت دست عجز
سعدى نه بارها به تو برداشت دست عجز
كز دست مي رود سرم اى دوست دست گير هر روز ناتوان ترم اى دوست دست گير خواهم كه سر برآورم اى دوست دست گير وين كى شود ميسرم اى دوست دست گير كخر به كار تو درم اى دوست دست گير آخر بدين محقرم اى دوست دست گير بر دستگير ديگرم اى دوست دست گير يك بارش از سر كرم اى دوست دست گير
يك بارش از سر كرم اى دوست دست گير