خوش مي رود اين پسر كه برخاست ابروش كمان قتل عاشق بالاى چنين اگر در اسلام اى آتش خرمن عزيزان بى جرم بكش كه بنده مملوك دردت بكشم كه درد داروست انگشت نماى خلق بودن بايد كه سلامت تو باشد جان در قدم تو ريخت سعدى خواهى كه دگر حيات يابد
خواهى كه دگر حيات يابد
سرويست چنين كه مي رود راست گيسوش كمند عقل داناست گويند كه هست زير و بالاست بنشين كه هزار فتنه برخاست بى شرع ببر كه خانه يغماست خارت بخورم كه خار خرماست زشتست وليك با تو زيباست سهلست ملامتى كه بر ماست وين منزلت از خداى مي خواست يك بار بگو كه كشته ماست
يك بار بگو كه كشته ماست