من از اين جا به ملامت نروم گر به عقلم سخنى مي گويند گوش دل رفته به آواز سماع همه گو باد ببر خرمن عمر دوستان عيب و ملامت مكنيد من بيچاره گردن به كمند سعديا گفت به خوابم بينى
سعديا گفت به خوابم بينى
كه من اين جا به اميدى گروم بيم آنست كه ديوانه شوم نتوانم كه نصيحت شنوم دو جهان بى تو نيرزد دو جوم كان چه خود كاشته باشم دروم چه كنم گر به ركابش نروم بي وفا يارم اگر مي غنوم
بي وفا يارم اگر مي غنوم