زهى سعادت من كم تو آمدى به سلام قيام خواستمت كرد عقل مي گويد اگر كساد شكر بايدت دهن بگشاى تو آفتاب منيرى و ديگران انجم اگر تو آدميى اعتقاد من اينست تنك مپوش كه اندام هاى سيمينت از اتفاق چه خوشتر بود ميان دو دوست سماع اهل دل آواز ناله سعديستدر اين سماع همه ساقيان شاهدروى در اين سماع همه ساقيان شاهدروى
خوش آمدى و عليك السلام و الاكرام مكن كه شرط ادب نيست پيش سرو قيام ورت خجالت سرو آرزو كند بخرام تو روح پاكى و ابناى روزگار اجسام كه ديگران همه نقشند بر در حمام درون جامه پديدست چون گلاب از جام درون پيرهنى چون دو مغز يك بادام چه جاى زمزمه عندليب و سجع حمامبر اين شراب همه صوفيان دردآشام بر اين شراب همه صوفيان دردآشام