دل پيش تو و ديده به جاى دگرستم روزى به درآيم من از اين پرده ناموس المنه لله كه دلم صيد غمى شد آن عهد كه گفتى نكنم مهر فراموش تا ذوق درونم خبرى مي دهد از دوست مي خواستمت پيشكشى لايق خدمتچون نيك بديدم كه ندارى سر سعدى چون نيك بديدم كه ندارى سر سعدى
تا خصم نداند كه تو را مي نگرستم هر جا كه بتى چون تو ببينم بپرستم كز خوردن غم هاى پراكنده برستم بشكستى و من بر سر پيمان درستم از طعنه دشمن به خدا گر خبرستم جان نيك حقيرست ندانم چه فرستمبر بخت بخنديدم و بر خود بگرستم بر بخت بخنديدم و بر خود بگرستم