هر كه مى با تو خورد عربده كرد زهر اگر در مذاق من ريزى آفرين خداى بر پدرى لايق خدمت تو نيست بساط خواستم گفت خاك پاى توام گفت در راه دوست خاك مباش دشمنان در مخالفت گرمند مرد عشق ار ز پيش تير بلا هر كه را برگ بى مرادى نيست سعديا صاف وصل اگر ندهند
سعديا صاف وصل اگر ندهند
هر كه روى تو ديد عشق آورد با تو همچون شكر بشايد خورد كه تو فرزند نازنين پرورد روى بايد در اين قدم گسترد عقلم اندر زمان نصيحت كرد نه كه بر دامنش نشيند گرد و آتش ما بدين نگردد سرد روى درهم كشد مخوانش مرد گو برو گرد كوى عشق مگرد ما و دردى كشان مجلس درد
ما و دردى كشان مجلس درد