تو مپندار كز اين در به ملامت بروم ترك سر گفتم از آن پيش كه بنهادم پاى من هوادار قديمم بدهم جان عزيز گر رسد از تو به گوشم كه بمير اى سعدى ور بدانم به در مرگ كه حشرم با توست
ور بدانم به در مرگ كه حشرم با توست
دلم اين جاست بده تا به سلامت بروم نه به زرق آمده ام تا به ملامت بروم نو ارادت نه كه از پيش غرامت بروم تا لب گور به اعزاز و كرامت بروم از لحد رقص كنان تا به قيامت بروم
از لحد رقص كنان تا به قيامت بروم