سرمست بتى لطيف ساده در مجلس بزم باده نوشان افتاده زمين به حضرت او خورشيد و مهش ز خوبرويى خورشيد كه شاه آسمانست وه وه كه بزرگوار حوريست لعلش چو عقيق گوهرآگين در گلشن بوستان رويش سعدى نرسد به يار هرگز
سعدى نرسد به يار هرگز
در دست گرفته جام باده بسته كمر و قبا گشاده گردونش به خدمت ايستاده سر بر خط بندگى نهاده در عرصه حسن او پياده از روزن جنت اوفتاده زلفش چو كمند تاب داده زنگى بچگان ز ماه زاده كو شرمگنست و يار ساده
كو شرمگنست و يار ساده