باد آمد و بوى عنبر آورد شاخ گل از اضطراب بلبل تا پاى مباركش ببوسم ما نامه بدو سپرده بوديم هرگز نشنيده ام كه بادى كس مل تو خوبروى فرزند بيچاره كسى كه در فراقت سعدى دل روشنت صدف وار شيرينى دختران طبعت شايد كه كند به زنده در گور
شايد كه كند به زنده در گور
بادام شكوفه بر سر آورد با آن همه خار سر درآورد قاصد كه پيام دلبر آورد او نافه مشك اذفر آورد بوى گلى از تو خوشتر آورد نشنيد كه هيچ مادر آورد روزى به نماز ديگر آورد هر قطره كه خورد گوهر آورد شور از متميزان برآورد در عهد تو هر كه دختر آورد
در عهد تو هر كه دختر آورد