غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

مصلح الدین سعدی شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





  • كاش كان دلبر عيار كه من كشته اويم
    ترك من گفت و به تركش نتوانم كه بگويم
    تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خيزم
    دشمن خويشتنم هر نفس از دوستى او
    لب او بر لب من اين چه خيالست و تمنا
    همه بر من چه زنى زخم فراق اى مه خوبان
    هر كجا صاحب حسنيست نا گفتم و وصفش دوش مي گفت كه سعدى غم ما هيچ ندارد
    دوش مي گفت كه سعدى غم ما هيچ ندارد



  • بار ديگر بگذشتى كه كند زنده به بويم
    چه كنم نيست دلى چون دل او ز آهن و رويم
    تا نفس ماندم اندر عقبش پرسم و پويم
    تا چه ديد از من مسكين كه ملولست ز خويم
    مگر آن گه كه كند كوزه گر از خاك سبويم
    نه منم تنها كاندر خم چوگان تو گويم
    تو چنان صاحب حسنى كه ندانم كه چه گويم مي نداند كه گرم سر برود دست نشويم
    مي نداند كه گرم سر برود دست نشويم


/ 670