غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 314
نمايش فراداده
- بازآى ساقيا که هواخواه خدمتم
زان جا که فيض جام سعادت فروغ توست
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت
عيبم مکن به رندى و بدنامى اى حکيم
مى خور که عاشقى نه به کسب است و اختيار
من کز وطن سفر نگزيدم به عمر خويش
دريا و کوه در ره و من خسته و ضعيف
دورم به صورت از در دولتسراى تو
حافظ به پيش چشم تو خواهد سپرد جان
در اين خيالم ار بدهد عمر مهلتم
- مشتاق بندگى و دعاگوى دولتم
بيرون شدى نماى ز ظلمات حيرتم
تا آشناى عشق شدم ز اهل رحمتم
کاين بود سرنوشت ز ديوان قسمتم
اين موهبت رسيد ز ميراث فطرتم
در عشق ديدن تو هواخواه غربتم
اى خضر پى خجسته مدد کن به همتم
ليکن به جان و دل ز مقيمان حضرتم
در اين خيالم ار بدهد عمر مهلتم
در اين خيالم ار بدهد عمر مهلتم