غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 86
نمايش فراداده
- شربتى از لب لعلش نچشيديم و برفت
گويى از صحبت ما نيک به تنگ آمده بود
بس که ما فاتحه و حرز يمانى خوانديم
عشوه دادند که بر ما گذرى خواهى کرد
شد چمان در چمن حسن و لطافت ليکن
همچو حافظ همه شب ناله و زارى کرديم
کاى دريغا به وداعش نرسيديم و برفت
- روى مه پيکر او سير نديديم و برفت
بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت
وز پى اش سوره اخلاص دميديم و برفت
ديدى آخر که چنين عشوه خريديم و برفت
در گلستان وصالش نچميديم و برفت
کاى دريغا به وداعش نرسيديم و برفت
کاى دريغا به وداعش نرسيديم و برفت