غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 11
نمايش فراداده

شوم هلاك چو غيرى خورد خدنگ تو را

  • شوم هلاك چو غيرى خورد خدنگ تو را كه كرده پيش تو اظهار سوز ما امروز مصوران قلم از مو كنند تا نكشند زمان كنم افزون جراحت تن خويش جريده ى گرد من امشب گرت رفيقى نيست به مدعى پر و بالى مده كه پروازش ز حرف پر دلى محتشم پرست جهان ز حرف پر دلى محتشم پرست جهان
  • كه دانم آشتى در قفاست جنگ تو را كه آتش غضب افروخته است رنگ تو را زياده از سرموئى دهان تنگ را ز بس كه بوسه زنم زخمهاى سنگ تو را چه باع است به ره دمبدم درنگ تو را بباد بر دهد اى سرو نام و ننگ تو را ز بس كه جاى به دل مي دهد خدنگ تو را ز بس كه جاى به دل مي دهد خدنگ تو را