غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 288
نمايش فراداده

بزم كين آرا و در ساغر مى بيداد ريز

  • بزم كين آرا و در ساغر مى بيداد ريز گر ز من دارد دلت گردى پس از قتلم بسوز جرعه اى زان مى كه شيرين بهر خسرو كرده صاف روز قسمت به اسحاب تربيت يارب كه گفت اى دل آن بى رحم چون فرمان به خونريزت دهد اى سپهر از بهر تاب آوردن اين سلسله در حرم گر پا نهى آيد ندا كاى آسمان خفته در پاى گل آن سرو اى صبا در جنبش آ مس بود اكسير را قابل نه آهن محتشم مس بود اكسير را قابل نه آهن محتشم
  • كامران بنشين و در كام من ناشاد ريز بعد از آن خاكسترم در ره گذار باد ريز اى فلك كارى كن و در كاسه ى فرهاد ريز كاين همه باران رد بر اهل استعداد ريز زخم او بنما و خون از ديده ى جلاد ريز روبناى نو نه و طرح نوى بنياد ريز خون صيد اين زمين در پاى اين صياد ريز گل ز شاخ آهسته بيرون آر و بر شمشاد ريز رو تو نقد خويش را در كوره حداد ريز رو تو نقد خويش را در كوره حداد ريز