غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 318
نمايش فراداده

منم از مهر به غم خوردنت اى يار حريص

  • منم از مهر به غم خوردنت اى يار حريص باغ حسن تو نم از خون جگر مي طلبد ز آب و آيينه بجو صورت اين سر كه چراست مرض عشق من آن مايه ى بد ناميها خنده فرماى لب حسن كه آن زارى ماست زود جانها به بهاى دهنش رفته كه بود ميتوان باخت ز بسيارى لطفش به رقيب نازكاين نوع شود سلسله جنبان هوس محتشم حرص تو ظاهر شده در ديدن او محتشم حرص تو ظاهر شده در ديدن او
  • تو غلط مهر به غمخوارى اغيار حريص گريزاريست مرا ديده ى خونبار حريص به تماشاى جمالت در و ديوار حريص كرده او را به هلاك دل بيمار حريص يار را كرده به آزار دل زار حريص جنس ناياب و محل تنگ و خريدار حريص كه حريص است به آزارم و بسيار حريص به طلب چون نشود طبع طلبكار حريص كه به خونت شده آن غمزه ى خونخوار حريص كه به خونت شده آن غمزه ى خونخوار حريص