غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 369
نمايش فراداده

من آنم كه جز عشق كارى ندارم

  • من آنم كه جز عشق كارى ندارم ندارم به جز عاشقى اعتبارى ربوده است خوابم مهى كز خيالش قرار وفا كرده با من نگارى دلى دارم و دورم از دل نوازى ندارم خيال ميان تو هرگز به عشق تو اقرار تا كردم اى بت به دل گرچه صد بار دارم ز ياران براند ز كوى خودش گر بداند خوشم كز وفا بر در خوب رويان ندارم بغير از گدائى شعارى شدم در رهش از ره خاكسارى به شكرانه ى اين كه دى گفته جائى به شكرانه ى اين كه دى گفته جائى
  • در آن كار هم اختيارى ندارم به اين اعتبار اعتبارى ندارم به جز چشم شب زنده دارى ندارم نگارى كه بي او قرارى ندارم غمى دارم و غمگسارى ندارم كه از گريه پرخون كنارى ندارم جز آن كار ز باد كارى ندارم خوشم كز سگ يار بارى ندارم كه در آمدن اختيارى ندارم به غير از گدائى شعارى ندارم شعار من اين است و عارى ندارم غبارى و بر دل غبارى ندارم كه چون محتشم خاكسارى ندارم كه چون محتشم خاكسارى ندارم