غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 377
نمايش فراداده

منم آن گدا كه باشد سر كوى او پناهم

  • منم آن گدا كه باشد سر كوى او پناهم شده راست كار بختم ز فلك كه كرده مايل لب خواهشم مجنبان كه تمام آرزويم فلك از براى جورم همه عمر داشت زنده به غضب نگاه كردى و دگر نگه نكردى ز سياست تو گشتم به گناه اگرچه قايل شه محتشم كش من چو كمان رنجشم را شه محتشم كش من چو كمان رنجشم را
  • لقبم شه گدايان كه گداى پادشاهم به سجود سربلندى ز بتان كج كلاهم به تو در طمع نيفتم ز تو هم تو را نخواهم چه شد ارتو نيز دارى قدرى دگر نگاهم نگهى دگر خدا را كه خراب آن نگاهم به طريق مجرمانم نكشى كه بي گناهم به ستيزه سخت كردى حذر از خدنگ آهم به ستيزه سخت كردى حذر از خدنگ آهم