-
عاشقان از خويشتن بيگانه اند
شاه بازان مطار قدسيند
فارغ از كون و فساد عالمند
فارغند از خانقاه و صومعه
گرچه مستند از شراب بيخودى
فارغ از كون و فساد عالمند
در ازل بودند با روحانيان
راه جسم و جان به يك تك مي برند
فارغ از كون و فساد عالمند
گنج هاى مخفي اند اين طايفه
هر دو عالم پيش شان افسانه اى است
فارغ از كون و فساد عالمند
هر دوعالم يك صدف دان وين گروه
آشنايان خودند از بيخودى
فارغ از كون و فساد عالمند
فارغ از كون و فساد عالمند
در جهان جان چو عطارند فرد
فارغ از كون و فساد عالمند
-
وز شراب بيخودى ديوانه اند
ايمن از تيمار دام و دانه اند
فارغ از كون و فساد عالمند
روز و شب در گوشه ى ميخانه اند
بى مى و بى ساقى و پيمانه اند
فارغ از كون و فساد عالمند
تا ابد با قدسيان هم خانه اند
در طريقت اين چنين مردانه اند
فارغ از كون و فساد عالمند
لاجرم در گلخن و ويرانه اند
در دو عالم زين قبل افسانه اند
فارغ از كون و فساد عالمند
در ميان آن صدف دردانه اند
وز خودى خويشتن بيگانه اند
فارغ از كون و فساد عالمند
زين جهت ديوانه و فرزانه اند
بى نياز از خانه و كاشانه اند
فارغ از كون و فساد عالمند