غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 523
نمايش فراداده

  • ساقيا توبه شكستم جرعه اى مى ده به دستم سوختم از خوى خامان بر شدم زين ناتمامان خرقه را زنار كردم خانه را خمار كردم رفتم و توبه شكستم وز همه عيبى برستم من نه مرد ننگ و نامم فارغ از انكار عامم خرقه را زنار كردم خانه را خمار كردم دين و دل بر باد دادم رخت جان بر در نهادم خرقه از تن بركشيدم جام صافى در كشيدم خرقه را زنار كردم خانه را خمار كردم خرقه را زنار كردم خانه را خمار كردم ساقيا باده فزون كن تا منت گويم كه چون كن خرقه را زنار كردم خانه را خمار كردم گر چو عطارم که آبم مي برد از ديده خوابمگر چو عطارم که آبم مي برد از ديده خوابم
  • من ز مى ننگى ندارم مي پرستم مي پرستم ننگم است از ننگ نامان توبه پيش بت شكستم خرقه را زنار كردم خانه را خمار كردم با حريفان خوش نشستم با رفيقان عهد بستم مى فروشان را غلامم چون كنم چون مي پرستم خرقه را زنار كردم خانه را خمار كردم از جهان بيرون فتادم از خودى خود برستم عقل را بر سر كشيدم در صف رندان نشستم خرقه را زنار كردم خانه را خمار كردم گوشه ى در باز كردم زان ميان مردانه جستم خيزم از مسجد برون كن كز مى دوشينه مستم خرقه را زنار كردم خانه را خمار كردم بس که از باده خرابم، نيستم واقف که هستمبس که از باده خرابم، نيستم واقف که هستم