-
بى تو زمانى سر زمانه ندارم
چشم مرا با تو اى يگانه چه نسبت
رو كه به يك بازيم كه غمزه ى تو كرد
مرغ توام بال و پر بريخته از عشق
عشق تو بحرى است من چو قطره ى آبم
رو كه به يك بازيم كه غمزه ى تو كرد
مرغ شگرفى و من ضعيف ستم كش
زهره ندارم كه در وصل تو جويم
رو كه به يك بازيم كه غمزه ى تو كرد
رو كه به يك بازيم كه غمزه ى تو كرد
گر به بهانه مرا همى بكشى تو
رو كه به يك بازيم كه غمزه ى تو كرد
ناوک هجر تو را به جز دل عطارناوک هجر تو را به جز دل عطار
-
بلكه سر عمر جاودانه ندارم
چشم دو دارم ولى يگانه ندارم
رو كه به يك بازيم كه غمزه ى تو كرد
در قفسى مانده آب و دانه ندارم
طاقت آن بحر بى كرانه ندارم
رو كه به يك بازيم كه غمزه ى تو كرد
در خور تو هيچ آشيانه ندارم
بهره ز وصل تو جز فسانه ندارم
رو كه به يك بازيم كه غمزه ى تو كرد
مات چنان گشته ام كه خانه ندارم
چو تو كشى راضيم بهانه ندارم
رو كه به يك بازيم كه غمزه ى تو كرد
در همه آفاق يک نشانه ندارمدر همه آفاق يک نشانه ندارم