غزلیات

هاتف اصفهانی

نسخه متنی -صفحه : 91/ 78
نمايش فراداده

چه شود به چهره ى زرد من نظرى براى خدا كني

  • چه شود به چهره ى زرد من نظرى براى خدا كنى تو شهى و كشور جان تو را تو مهى و جان جهان تو را ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنايت و اين كرم همه جا كشى مى لاله گون ز اياغ مدعيان دون تو كمان كشيده و در كمين، كه زنى به تيرم و من غمين تو كه هاتف از برش اين زمان، روى از ملامت بيكران تو كه هاتف از برش اين زمان، روى از ملامت بيكران
  • كه اگر كنى همه درد من به يكى نظاره دوا كنى ز ره كرم چه زيان تو را كه نظر به حال گدا كنى همه از تو خوش بود اى صنم، چه جفا كنى چه وفا كنى شكنى پياله ى ما كه خون به دل شكسته ى ما كنى همه ى غمم بود از همين، كه خدا نكرده خطا كنى قدمى نرفته ز كوى وي، نظر از چه سوى قفا كنى قدمى نرفته ز كوى وي، نظر از چه سوى قفا كنى