بياد استاد فرخ
-
فرخا از تو دلم ساخته با ياد هنوز
در جوانى همه با ياد تو دلخوش بودم
دارم آن حجب جوانى كه زبانبند منست
فرخ خاطر من خاطره ى شهر شماست
دورى از بزم تو عمريست كه حرمان منست
با منت سايه كم از گلشن آزادى چيست
ياد گلچين معاني و نويد و گلشن
بيست سال است بهار از سرما رفته ولى
صيد خونين خزيده به شكاف سنگم شهريار از تو و هفتاد تو دلشاد ولى
شهريار از تو و هفتاد تو دلشاد ولى
-
خبر از كوى تو مي آوردم باد هنوز
پيرم و از تو همان ساخته با ياد هنوز
لب همه خامشيم دل همه فرياد هنوز
خود غم آبادم و خاطر فرح آباد هنوز
زدم و ميزنم از دست غمت داد هنوز
مي برم شكوه ات اى سرو به شمشاد هنوز
نوشخوارى بود و نعشه ى معتاد هنوز
من همان ماتميم در غم استاد هنوز
كه نفس در نفسم با سگ صياد هنوز خود به شصت است و نديده است دل شاد هنوز
خود به شصت است و نديده است دل شاد هنوز