بنشين تا بنويسمت
برخيز تا ببينمت
بخرام تا بخوانمت به آواز چکاو و قناري
واژه هايم
بر تابستان پيکرت عرياني
بر زمستان اندامت
کرک و مخمل و باراني است
واژه هايم
زلف و گريبانت را
عطر و ستاره
وحجاب و وسوسه اند
ترانههايم
به هيئت اندامت
در ايوان و اتاق
در آشپزخانه و حياط
مي چرخند
مي خندند
مي لندند و مي خوانند
واژه هايم
به زلالي دستت
و به ظرافت انگشتانت
بر کاکل لادني مي بارند
ساقه ياسي مي کشنند
و شهوت کاکتوسي را بر مي انگيزند
چه روز بود
از چه سال
پگاه يا پسينگاه ؟
که از بيشه زار خيالم بيرون خراميدي
گيسو حجاب عرياني
و شرم را
شيطان شکيباييم کردي ؟
چه ش ب بود
به چه ماه
که به تالار شعرم درآمدي
پيدا و پنهان از پس ستونها
و يورش بردي به خلوت پرهيزم
به شور و کرشمه و آواز ؟
برخيز تا بسرايمت
بخرام تا بخرانمت
پيش آي تا ببوسمت