گندم و گیلاس

منوچهر آتشی

نسخه متنی -صفحه : 67/ 11
نمايش فراداده

وصف

بنشين تا بنويسمت

برخيز تا ببينمت

بخرام تا بخوانمت به آواز چکاو و قناري

واژه هايم

بر تابستان پيکرت عرياني

بر زمستان اندامت

کرک و مخمل و باراني است

واژه هايم

زلف و گريبانت را

عطر و ستاره

وحجاب و وسوسه اند

ترانههايم

به هيئت اندامت

در ايوان و اتاق

در آشپزخانه و حياط

مي چرخند

مي خندند

مي لندند و مي خوانند

واژه هايم

به زلالي دستت

و به ظرافت انگشتانت

بر کاکل لادني مي بارند

ساقه ياسي مي کشنند

و شهوت کاکتوسي را بر مي انگيزند

چه روز بود

از چه سال

پگاه يا پسينگاه ؟

که از بيشه زار خيالم بيرون خراميدي

گيسو حجاب عرياني

و شرم را

شيطان شکيباييم کردي ؟

چه ش ب بود

به چه ماه

که به تالار شعرم درآمدي

پيدا و پنهان از پس ستونها

و يورش بردي به خلوت پرهيزم

به شور و کرشمه و آواز ؟

برخيز تا بسرايمت

بخرام تا بخرانمت

پيش آي تا ببوسمت