پرنده
بر آشيانه مي خواند
بر عشق
پرنده بر قلمرو سر سبزش مي خواند
بر درختي
که دست کم
يک شاخه اش از آن اوست
بي آشيانه و بي شاخسار خشکي
مي خوانم
مي خوانم و هشدار مي دهم
تمامي جوانه هاي بر نيامده را
که بر نيايند
و ذخيره احتمال بمانند
بي آشيانه و بي قلمرو
مي خوانم بر تمامي اين جنگل ازک پيوند خورده به کبريت مي خوانم
تا نخوانم روزي
بر تمامي شاخساران سوخته اش
تا ننالم
بر آشيانه هاي به خاکستر
جنگل پيوند خورده به کبريت
قيلوله بهاري را
پچ پچه مي کند به سرسبزي
و در آوند ها
فاجعه نامنتظر
بالا و بالاتر مي خزد
مي خواند
پرنده بر آشيانه و عشق
مي خوانم
بر ذخيره هاي احتمال
بر وحشت