دلي اندوهناک
سري انديشناک زخمدلي اندوهناک سرها دارم
يکي از بام
يکي از ستاره مي زندم سنگ
يکي به کوچه جار مي زند
سوايي هزاره را
سنگي به شکل سنگ مي آيد
از بامي سنگي به شکل واژه اياز آسمان سر مي شکند يکي و يکي
شقيقه انديشه به خون مي کشد
پيکي مي آيد از ژرفا
تاريخ را حرامزاده صدا مي کند
پيکي که شکل پنجه حيواني ابتدايي دارد
مي آيد آهسته
پنجول مي کشد به رخ گل
پيکي هوار مي کشد
زيباترين درخت بيداست مستور و بکر بادي بيايد و دامن بردارد از بيد
دستار و جام زاهد و شال گشاده شاهد
در آفتاب بماند اي کاش
سري انديشناک زخم ستاره
دلي اندوهناک هزاره رسوا دارم