سايه سايه ... سايه - گندم و گیلاس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گندم و گیلاس - نسخه متنی

منوچهر آتشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














سايه سايه ... سايه

پندارد بر آب و اثير مي راند

و لنگر به جزيره پريزادان مي افکند

سرودگر جوان

که از انسان بريده است

و در سفينه علف و آه

پارو مي کشد

نخستين صفير پاييزي

علف را مي پژمرد

و پاروها را

که بال پروانه هاست

به باد مي دهد

و تنها

مي ماند در کفش

آه

بر ساعد شرقي ايوانت

نيلوفري کاشته ام

تا ناقوس بامدادان را بنوازد

و به ايوان که در آيي

با خوابجامه ببيني

آفتاب

از شکاف کنده افرايي پير جوشيده است

و خون درخت

تا پله هاي نخستين ايوانت

بالا خزيده است

بر ساعد غربي ايوانت

شقايقي رويانده ام

تا هر غروب که شاد بر مي گردي از کوچه

به زانو درافتي ناگاه

و لبانت بلرزد

از کلام بر نيامدني

پنداري بر آب و اثير مي راني

که رو برنمي گرداني

کناره گمشده را

و به هراس که مي افتي

نمي بيني

سايه بلند پر انحنايي را

که دنبالت مي کند

بر آب و به رويا

و توفان که برخيزد

از آرامجاي آب

و پارو که به باد رود

مثل بال پروانه

و به ته رويا که فرو لغزاندت موج ناگهان

چشم بازکني و ببيني بالاي سرت

سايه را

که غمناک لبخند مي زند

تا شفات بخشد کابوست را












/ 67