باري آري و هزار بار نه
شيرين ترين آرزوحضويري خوشدر رويايي شيرين است
سر حال ما ندارند اما رويا ها
به طبع خويش مي آيند
چرخي مي زنندو مي گذرند و وا مي نهندمان
سر چهار سوهاي نوميدي و سرگشتگيارواح شرير انتقامجواز ژرفاي فراموشي ها بر مي آيند
در شبي که چشم بيداري از دريچه اي
نمي پايد کوچه ها را
و به خواب ها که رسيدندگام سبک م تند مي کنند و شلنگ انداز
به ريشخند مي گذرند روي علف هاي خيال ما
که نيم خواب در خواب هامان حضور نمناک دارند
ما را چه گناه اي ارواح شرير
اگر زاده شديد
از بستر کودکي ما
و از هم آغوشي شوربختي و شقاوت ما مبروص
ما را چه گناه ؟شيرين ترين آرزوحضوري خوش در روياست
اتفاقي که باري مي افتد
و هزار بار نه