آمده ايم عاشق شويم
پذيره شدن دانه ايسرگشته تا مرواريدي آفريده
شودبه خون دليسينه اي به شکيبايي
صدف مي طلبد جگر هزار توي
سرخگل مي خواهد که خدنگ شبنمي
به چله نشاند و تا گلوي تفتيده
آفتاب پرتاب کند هشدار نطفه نهنگ است
عشق نه کرمينه وزغيو لمحه اي تلاطم
طغيانش را دلي به هيبت
دريا مي طلبد هشدار ! روزگار
آمده ايم عاشق شويم