خطابه انکار
اگر به فراز نمي شتابممپندار که نمي يارمت رسيدن
امتناع من از صعود انکار تست
تحقير مي کنم بلندايت را
زيرا که حقيران تسخيرت مي کنند
نخستين بيرق را ناتوان ترينان برافراشتند
و بيرق ما که سنگين ترين بود و سپيدترين
به خون برادرانم آغشته شد
به مکر ناجوانمردانه ناتوان ترينان
هفت برادر بوديم
نخستين را بر هزاره نخست
به زير برف سرخ کفن کردمو ششمين را از هزاره ششم
کوتوله اي دشکيشاز شيفتگان بلنداي توتا خود بلندتر بنمايد
از پرتگاه مخوف به زير افکند
هفتمين منم که بيرق را به مغازه اي پنهان کرده ام
که لگدمال ناپاکان نشود
و خود انزوا گزيده کنارشبه پاسداريشو انکار مي کنم بلندايت را
اما روزي از پناهگاه
از هزاره هفتم
به بالا خواهم شتافت
تا چوبدست هاي کهنه آويز حقيران را
بر کنم و به باد سپارم
و بيرق سنگينم را
بر بلنداي ناچيز تو برافرازم
پس آنگاه تو بلندترين چکاد جهان خواهي بود
ه يمن بلنداي بيرق من
اي زمين