با نوح نااميد
پرنده اي که از آفاق آب بر مي گرددپيامي از طرف آب دارد و بسجزيره هاي مغروق
روياي آشيانه اي
در بال هاي کوفته جاري نکرده اند
در موج هر طنين
دل اشتياق دايره اي کوچک دارد
که بشکند به ساحل گوشياما خيال دايره هاي بي پايانجز دور دست نوميدي
سمتي نمي شناسد
و بغض بادبان ها
به اشتياق ساحل مانوسيخالي نمي شود اي نوح نا اميد
پندار رستگاري نيکان
نيکان و جانور ها
شايد کتيبه اي به زباني معدوم است
بر آب بر آب هاي بي پايان
جز مرغ هاي توفان
جنبندگان حيران را
ياراي پر زدن نيست
بر آبهاي توفاني
جز گرده نهنگان
اطراقگاهي ايمن نيست
اي نوح نا اميد ديري است آفتاب
بايد دميده باشد جايياز مشرقي نه مفقود اما
جايي روشن نيست بر آبهاي خون آلود
تنها پرندگان توفان
بر گرده نهنگ آشياه توانند ساخت