ترجيع بندي براي لنگرگاه هميشگي ام : بوشهر - گندم و گیلاس نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گندم و گیلاس - نسخه متنی

منوچهر آتشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














ترجيع بندي براي لنگرگاه هميشگي ام : بوشهر

آه اي هميشه بندر

يابوي خسته اي که گاري بزرگ قصيل خليج را

به سوي شوره زاران

بر شانه مي کشاني و هرگز نمي رساني

چه راه بي نهايتي

چه مژه هاي تلخ بلندي دارد اين آفتاب

که غوا از سراب مي روياند

و زهر از بيابان مي جوشاند

چه ظهر پر مخافتي

بندر

صياد پير خسته يک دنده

که تور سبز دريا را

غران رقص مدهش شوريده ها و شير

بر کتف ها گره زده

با قصد روستاهاي مطرود

مي کشاني

هرگز نمي رساني

چه اشتهاي شومي دارد اين آسمان

که مي مکد پرنده و ماهي را

به آروارههاي حريصش

و قحط مي تراود

از بزاق پليدش

بوشهر خون و قاچاق

بوشهر طاق جني و خوني

جن قديم خوني استعمار

بوشهر قهوه خانه و پر حرفي

بوشهر مير مهنا

دريانورد عاصي بي پروا

عيار کوچه ها و کوشک هاي پر خطر دريا

که ريسمان گيسوي وحشي را

بر کتف ناوهاي انيران مي تاباني

مغرور مي کشاني

تا پيش پاي بيرمي سرفراز

چون کهره هاي قرباني

بر خاک افکنيشان

همواره مي کشاني و هرگز نمي رساني

چه قوم بي شکوه فراموشکاري

دايدم آنچه مرد تواند داد

اما باور نمي کنند

تاريخ چه کاسب وقيح طلبکاري

بوشهر کار و بازار

بازار بوي ماهي

بوشهر شعر و شروه

بوشهر زار زار

در نوحههاي بخشو ي پيرار

بوشهر شوره و شکوه

در چله هاي شبنم وشرجي

بوشهر بوي ماهي

و باز چه رازناک

مي خواند آن غريبه شبگرد

در کنج قهوه خانه کاکي

پسين گيني ز بندر بار کردم

غلط کردم که پشت از يار کردم

رسيدم بر سر بست چغادک

نشستم گريه بسيار کردم

بوشهر ! آشيانه شوريدگان دريا دل

نادم به شوره و شکوه و فايز به ناله است

باکي به دام غربت و مفتون اسير هجر

و آتشي به وادي حيرت

سوداييان بي سر و سامان خويش را

تا چند مي دواني و ... هرگز نمي رساني؟











/ 67